مرکز عشق

مرکزعشق

مرکز عشق

مرکزعشق

اتفاق


ببخشید اقا ما قبلا همدیگرو در همین مکان ندیدیم؟

-نه فکر نمیکنم چطور مگه؟

خودمم نمیدونم فقط احساس میکنم این صحنه رو قبلا دیدم! حس بدی دارم ولی باید یه چیزی بهتون بگم من دیدم که شما...

-بهش فکر نکنین حتما اشتباه میکنین.

اما شما باید اجازه بدین که حرفمو بزنم! من شنیدم انسان ها هنگام تولد زندگی خود را مشاهده میکنند و خود انتخاب میکنند که با این زندگی کنار می ایند یا نه ویا حاضر به حضور در این زندگی هستند یا خیر ! وبه همین خاطر گاهی بعضی از صحنه ها برای ادم ها اشناست چون قبلا انهارا دیده اند!شاید این صحنه را هم من در انجا دیده باشم!

-ولی من اعتقادی به این حرف ها ندارم. ببینید شما برای متولد شدن قدرت انتخاب ندارید ولی بعد از ان این شما هستید که زندگی و اینده خود را میسازید وچیزی از قبل تعیین نشده ...

انها قدم زدندو مرد ساعت ها صحبت کرد تا به زن بفهماند و اورا قانع کند که چیزی از اینده را در گذشته جستجو نکند ادمها همان اتفاق های را تجربه میکنند که دوست دارند و از ان لذت میبرند.پس من از شما این تقاضا را دارم که اگر بر فرض محال حتی توانستید هم مانع هیچ اتفاقی نشوید.دختر تا میخواست حرف بزند مرد مانع میشد . مرد به صحبت خود با اراده و محکم ادامه داد که در اخر بالاخره دختر را قانع کرد که بگذارد چه خوب چه بد دنیا کار خودش را بکند!

در هنگام خداحافظی از دختر قول گرفت که بگذارد دنیا کار خودش را بکند و رفت.

دختر داشت بر میگشت که ناگهان صدای وحشتناکی به گوش رسید . دختر برگشت و به عقب نگاه کرد ...

مرد تصادف کرده بودو در جا جان خود را از دست داده بود.

این همان صحنه ای بود که دختر قبلا دیده بود و سعی داشت که به  مرد بگوید ولی حرف های  مرد باعث شده بود که بگذارد دنیا کار خودش را بکند...!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد